کد مطلب:161835 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

نسبتی به امام صادق
هشتم: خبری از آن سوزناكتر كه جز استاد فن كسی نتواند آن را به این نحو ترتیب دهد و سند آن را به هشام بن الحكم مظلوم رسانند. خلاصه آن آن كه گفت:

ایامی كه حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در بغداد بود، هر روز حسب الامر بایست در محضر عالی حاضر باشم. روزی بعضی از شیعیان او را دعوت به مجلس عزای جد بزرگوارش كردند، عذر خواست كه باید در آن محضر حاضر باشم گفت: رخصت بگیر. گفت: نشود كه اسم این مطلب را در حضورش برد كه طاقت ندارد. گفت: بی اذن بیا گفت: روز بعد كه مشرف شدم، جویا می شود، نتوانم راست گفت. بالاخره او را برد بعد از آن مشرف شد. حضرت جویا شد بعد از تكرار عرض كرد، فرمود: گمان داری من در آنجا نبودم (یا در چنین مجالس حاضر نمی شوم) عرض كرد جنابت را در آنجا ندیدم. فرمود: وقتی كه از حجره بیرون آمدی در محل كفشها چیزی ندیدی؟ عرض كرد: جامه در آنجا افتاده بود. فرمود: من بودم كه عبا بر سر كشیدم و روی زمین افتادم. [1] .

و چون درست حفظ نكردم، شاید تحریفی در آن كرده باشم. خبر مفصل و بسیار گریه آور، كاش پایه داشت و احتمال صدق در آن می رفت. به همین مقدار بهتر آن كه اكتفا كنیم و این تنبیه را ختم نماییم به ذكر خواب عجیبی كه برای جماعت روضه خوانان موعظه ای است بلیغ و پندی است نافع:



[1] استاد مطهري در ج 3، ص 270 حماسه حسيني پس از نقل اين جريان از مؤلف آورده اند: «نظير اين افسانه است، افسانه اي كه درباره امام سجاد عليه السلام، كه در يك مجلس عزاداري شركت كرده بود و چراغها را خاموش كردند و بعد كه مجلس ختم شد و چراغها روشن شد، ديدند امام كفشهاي عزاداران را جفت كرده است».